یه چیزایی رو الان یادم اومد
سلام گل پسر سلام نفس من عزیز دلم یه سری عکس از گوشی بابات پیدا کردم که با ماجراهاش مینویسم پسر گل مامان در تاریخ 19/01/91 ساعت 14:25 غلتید ، در حالی که مامان و بابا سرگرم حرفیدن بودن یکدفعه متوجه شما شدن که غلتیدی و در حال نالیدنی چون دستت زیر بدنت مونده بود بعد از برگشتن به حالت اولیت اون حرکت رو تا آخر شب 3 4 بار دیگه هم انجام دادی و فرداش تا ازت غافل میشدم غلتیده بودی البته یاد گرفتی که دستت رو هم آزاد کنی بعدشم سعی میکردی سینه خیز بری مبارککککککککهههه پسرم بابات از این حرکتت کلی ذوقید و خیلی هیجان زده بود که تکامل و پیشرفت یه انسان رو میتونه ببینه و هزاربار خدارو شکر کرد واسه دیدن عکسا برو ادامه مطلب......