آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

عکس ماهک جونم

سلام  میدونید چی شده؟؟؟؟ همین الان دیدم عمو روزبه واسه ماهک جون وبلاگ درست کرده  و من  کلی ذوقیدم نمیدونید ماهک کیه؟؟؟؟؟ ماهک دوست جونیه منه و عشق مامانم مامانم منتظر عکسای جدیدتر از ماهک جون بود اما هنوز به دستش نرسیده فعلا با همین چند تا ماهک جون رو معرفی میکنمی ماهک جون متولد 29/8/90 در شهر عشق شیراز دخملمون شده دخمل شیرازی واییییییییییییییییییییییییییییییی خوش به حال من     ...
18 آذر 1390

اتفاقات مهم زندگیم در 10 روز گذشته

سلام به همه دوست جونیا داشتم مرور میکردم اتفاقات مهم زندگیم رو دیدم بهتر که بنویسم مهمترین روز 2/9/90 که من ساعت 20/13 قدم رنجه نمودم ، البته واسه مامان و بابام مهمتره ٣/٩/٩٠   که من واکسن زدم ، البته چون من شیر نمیخوردم و اصلا صدام در نمیومد خانم دکی گفت حالا بهش واکسن میزنیم تا یه کم صداشو بشنویم و دلش بخواد که شیر بخوره، اما من مثه یه مرد اصلا صدام در نیومد و شیر هم نخوردم تا درس عبرتی بشه براشون بازم 3/9/90 ، ساعت 30/17 به منو مامانم اجازه ترخیص دادن و ما به خونمون اومدیم بازم 3/9/90 ، بابام به خاطر ورود من قربونی کرده بود و مامان لادن و بابا و بابایی زحمت خورد کردنشو کشیدن ٦/٩/٩٠   منو مامان و مام...
13 آذر 1390

هفته ایی که گذشت

  سلام به همه دوست جونیا من خیلی خوشحالم که تو این دنیام ، اطرافیانم هم از بودن من خیلی خوشحالن مخصوصا مامان و بابام بابام خیلی از بودن من خوشحاله به خاطر من زودتر میاد خونه و در طول روز چندین بار با مامانم تماس میگیره و جویای حال من میشه، اما هنوز نمیتونه منو خیلی خوب بغل کنه ، فکر کنم یه خورده میترسه ، میترسه که منو زمین بندازه، اینم یه عکس با بابا جونم   این روزا خیلی خوبه آخه من هر کاری میکنم همه ذوق میکنن مخصوصا مامانم من بخندم بقیه ذوق میکنن ، گریه کنم ذوق میکنن ، حتی وقتی بوووووووووووق هم میکنم ذوق میکنن نمیدونم این روند تا کی ادامه داره اما خیلی خوبه منم فعلا دارم حال میکنم اما گاهی من یه ...
12 آذر 1390

11 آذر

آراد قشنگم سلام نمیدونی این چند روز چقدر ما رو با خودت مشغول کردی همه زندگیمون شدی عزیزم خواستم بدونی که 11 آذر هر سال برای من و احسان جونم یادآور خاطرات خوش گذشته است در چنین روزی من و احسان جونم با هم آشنا شدیم و این روز به یاد ماندنی شد برای ما 11 آذر 1382 کلاس ادبیات عشق من دیروز الینا جونم به دنیا اومد نمیدونی که خاله منا چقدر خوشحال بود و چقدر هیجان زده از دیدن دخمل گلش ایشالا همیشه سالم و تندرست نفسم عاشقانه دوستت داریم      
11 آذر 1390

زیباترین روز زندگیمان

چهارشنبه صبح ساعت 6:30 با صدای زنگ ساعت بیدار شدم واقعا استرس داشتم اما اصلا به روی خودم نمی آوردم دوش گرفتم ، آرایش کردم و راهی بیمارستان شدم البته با احسان جونم و مامان لادن و بابایی و مامانی حدود ساعت 9 بیمارستان بودیم تا کارای پذیرش رو انجام دادیم ساعت حدود 9:30 بود که اسمم رو صدا زدن  و مامان لادن و مامانم منو تا درب زایشگاه  همراهی کردن احسان جونم هم ازم فیلم گرفت وارد زایشگاه که شدم اول ازم یه نمونه گرفتن و بعد سرم بهم وصل کردن و بعد با خانم دکتر زمانی تماس گرفتند و ایشون هم در حال معاینهبیماراشون بودن و قرار شد ساعت 11:30 اتاق عمل باشن واییییییییییییی اون یک ساعت به اندازه 1000000000 سال طول...
11 آذر 1390

تشکر از همه دوستان

سلام دوستای خوبم واقعا همه عزیزان منو شرمنده خودشون کردن این چند روز واقعا درگیر آراد جونم بودم و نتونستم حتی به وبلاگ خودم سر بزنم امشب یه کم وقت پیدا کردم (خودمم نمیدونم از کجا این وقت اومده اما به هر حال خدا رو شکر) و تا جایی که بتونم از اتفاقات این 10 روز مینویسم فقط خواستم از همه دوستای گلم تشکر کنم که همه جوره منو همراهی کردن یه دنیا ممنونم به زودی به وب همه دوستان سر میزنم ...
10 آذر 1390

معرفی نامه

سلام به همه دوست جونیا من آراد هستم محصول مشترک سحر و احسان مید  این  اصفهان من چهارشنبه 2/9/90  مطابق با 23 نوامبر 2011 و 26 ذی الحجه 1432 ساعت 20/13 قدم روی چشمهای مامان و بابام گذاشتم و شدم همه دنیاشون مکان : کلینیک خانواده (بیمارستان بهارستان) وزن: 3120 گرم قد : 50 سانتی متر دور سر : 36 سانتی متر دور سینه : 34 سانتی متر  نام پزشک مادر : دکتر سیمین زمانی نام پزشک نوزاد : دکتر رامین ایرانپور و دکتر سمیرا هرندی   مامانم گفته به زودی میاد و واستون از روز تولدم مینویسه اما الان من باهاش کار دارم پس تا بعد... راستی من از طرف مامانم به  همه دوست جونی...
5 آذر 1390

1

  اگه میدونستم عشق تو تو راهه از قدیما میزدم به امشب یه بیراهه سلام آرادم خوبی مامانی الهی فدات شم که دیگه چیزی نمونده قربونت برم لحظه دیدارمون نزدیکه و من بیتاب تر از همیشه عشق من  باورم نمیشه که تا چندین ساعت دیگه چشمام غریبه ترین آشنای وجودمو میبینه و باورم نمیشه که زیباترین هدیه خداوند رو میتونم لمس کنم و در آغوش بگیرم  پسرم متنظرتم با یه دنیا امید (کاش احسان جونم الان پیشم بود اما طبق معمول سر کار) راستی الان مامان لادن پیشمه و مامانی و بابایی هم تو راهن بوسسسسسسسسسسسس تا فردا که بهترین روز زندگی ما خواهد شد زندگیم به پایت ، نفسهایم برایت ،تا باشم هستم همراهت سلام دوستای خوب...
1 آذر 1390

1.2.3

سلام  آرادم سلام مامانی خوبی پسرم ؟؟؟؟ الهی فدات شم نمیدونی چقدر استرس دارم و چقدر خوشحالم فقط 3 روز دیگه مونده عزیزم اما مگه میگذره نفسم الان چند روزه که کارم شده چک کردن تقویم و ساعت و شمردن ساعت های باقیمونده اما نمیگذره ساعت هم لج کرده عزیزم الان با خاله فاطی حرف میزدم ماهک جون بدنیا اومده و نمیدونی خاله چقدر خوشحال بود و با چه ذوقی از دخملش تعریف میکرد نمیدونی چقدر دلم واست تنگ شد نمیدونی چقدر خواستم که الان پیشم باشی تا سفت تو بغلم بگیرمت اما باید صبر کنم خدا جون سلامتی پسرم مهمترین چیزیه که خواهانم میخوام سالم از وجودم بیرون بیایی و تو دستام جا بگیری خدایا ..... کمک کن این دو سه روز زودتر بگذره بیصب...
29 آبان 1390