آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

خسته نباشم بعد از يك سال برگشتم

سلام به همه دوستاي گلم  امروز خيلي اتفاقي به وبلاگم سري زدم و متوجه شدم دقيقا يك سال كه آپ نكردم  فقط خواستم از دوستاي خوبم عذرخواهي كنم  مخصوصا از سعيده جون.... خداييش نگذاشتم  هجدهم بشه ...
31 مرداد 1393

تکمیل غلط نامه شماره 2 و جبران غیبتمون

سلام شاهزاده کوچولوی مامان قربون پسر گلم برم که روز بروز شیرین تر میشه عاشق شیطنتاتم نازنین پسر آراد من نمیدونی این روزا چقدر زود بزود میگذرند و من چقدر خوشحالم که تمام لحظاتم با وجود شیر مرد کوچکم سپری میشه آراد وقتی به گذشته فکر میکنم میبینم چقدر زود گذشت اصلا باورم نمیشه داریم کم کم به تولد 2 سالگیت نزدیک میشیم ، با اینکه بیشتر روزا خیلی سخت بود اما الان خاطراتش واسم شیرینه (اگه خاله مینا بخونه حتما یه چندتایی از اون آبداراش نثارم میکنه) خدا رو شکر ، خدا رو 1000 هزار بار شکر که تو رو دارم ، احسان رو دارم و سایه پدر و مادرمون رو و بارها و بارها خدا رو شکر که سلامتی مهمترین نعمته واسه باباییت هم دعا میکنم که زو...
31 مرداد 1392

غلط نامه شماره 2 و یه عالمه شیطونی

سلام عشق مامان خوبی پسملی پسری من کلمه های جدیدی میگه  و 11 / 05 / 92 اولین جمله کوتاهشو یاد گرفت و هر روز و هر ساعت در نبود باباش تکرارش میکنه جمله :  بابا نی    وقتی بابات نیست ، یا میره جایی زود میای و میگی  بابا نی  و چند بار این جمله رو تکرار میکنی. کلمه های جدیدت: مایی :  ماشین دادا :  دایی دیش : جیش   اما گاهی بکار میبری اووووف دیگه یادم نمیاد اما  باید بگم تا دلت بخواد وروجک خوردنی مامانی قربونت برم این هفته هم فکر کنم یکشنبه بود من در حال آشپزی بودم که داد و هوار بابات بلند شد اومدم تو حال دیدم داره آراد وارونه شده رو از پشت مبلا در میاره خدا...
16 مرداد 1392

شیطنت جدید وروجکم

سلام عشقم سلام عزیزتر از نفسم یه سوال مامانی؟؟؟ اگه گفتی عکس زیر چیه؟؟؟؟ الهی مامان بقربونت بره با این کارات و فسقل بازیات خدایی فکر نمیکردم این کارو بکنی فکر هر چیزیو میکردم الا این..... قبل از اینکه بریم ادامه مطلب چند تا از شیرین کاریات رو متذکر بشم 1- وقتی آشغالی ، چیزی پیدا کنی میندازی سطل زباله و واسه خودت دست میزنی بعدشم انقدر این کارو ادامه میدی تا ما از رو بریم و واست دست بزنیم 2-وقتی یه کاری که عرف هست رو انجام میدی(مثلا لیوان آب رو که خوردیم و روی میز گذاشته رو بر داری و پرتش کنی تو ظرفشویی ) بازم طبق روال بالا 3-همین که متوجه میشی میخوایم عذا بخوریم حالا چه صبحانه ، چه ناهار و چه شام کل بطری های داخل یخچا...
9 مرداد 1392

وایی یه مامان بی جنبه

سلام پسرم قشنگ مامان نمیدونی دیروز چیکار کردی و مامان سحرتو چقدر خوشحال کردی جونم بگه برات  ،دیروز با بابات داشتیم شوخی میکردیم و بابات یه سوال ازم پرسید و منم از روی شیطنت جواب نمیدادم و هی طفره میرفتم  و هی اذیتش میکردم  واسه همین بابات دستای منو گرفت وایی تو این لحظه تو وارد میدان شدی و شروع کردی به زدن بابای بینوا منم شدم یه مامان بد  و هی بهت میگفتم آفرین پسلم نمیدونی من چقدر خوشحال شدم نه از این که باباتو زدیا نه فقط به این خاطر که دیدم علاوه بر احسان جونم یه هوادار خیلی خوب دیگه هم دارم وایییییییییییییییییییییییییی بیا تو بغلم ببوسمت نازگلم عاشقتم جوجو ولی یادت باشه هیچ وقت ،...
6 مرداد 1392

عشقم به روایت تصویر

سلام جوجه طلایی 20 ماهگیت مبارک شاهزاده قلبم من اومدم با یه عالمه عکس زود برو به ادامه مطلب.......   اینجا ماکرو رو روشن کرده بودی و در حال وایی وایی کردن بودی قربون قد و بالات برم مامان جونی آقای فضول گربه ببین چجوری غذا میخوری چند هفته قبل رفته بودیم پیکنیک ، اونجا هم یه تی دیدی وایی آراد اینجا میخواستم از تو و ماهک عکس بگیرم تا نشوندمتون و گفتم حاضر با جعبه دستمال کاغذی کوبیدی تو سر ماهک بینوا خدا مرگم بده ، کلی خجالت کشیدم مامان به قربونت بره نفسم     ...
4 مرداد 1392

مامان سحر تنبل و یه عالمه حرف و خاطره

سلام گرمای وجودم سلام عشقم انقدر سرم شلوغه که دیگه وقتی واسه تایپ کردن نمیمونه نفس مامان ماشالا خیلی شیطون شدی ، یه عالمه هااااااااااااا نمیدونم از کجاش واست بگم آخرای اسفند ماه بود که واسه گرفتن عکس سفره هفت سین به آتلیه رفتیم اما (یکی در میون تو هستی و من) کاملا واضحه که رفتار شما و من چجوری بود ؟؟؟ فقط جیغ زدی و نخندیدی و من و احسان هم مثل دلقکای سیرک شده بودیم در حین گریه هات ، اذیتای جنابعالی که دیگه گفتن نداره تا حدی که سفره هفت سین آتلیه رو زیر و  رو کردی و مجبور شدیم از گرفتن عکس صرف نظر کنیم شب عید رفتیم پیش مامان لادن اینا البته به خاطر یاسی جون خیلی دلچسب نبود اما خدا رو شکر که همه ...
2 مرداد 1392