آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

سفر به خونه مامانی

سلام آرادم پسر گلم دیروز اومدیم پیش مامانی و یه مدت هم اینجا میمونیم بابا ما رو رسوند و دوباره برگشت آخه خیلی گرفتاره ، سر خودشو خیلی خیلی شلوغ کرده اما همش به خاطر من و شماست قشنگم دیروز تا از اصفهان راه افتادیم من دلم تنگ شد و اشکم در اومد میخواستم که نیام اما احسان جونم گفت نه برو تا یه مدت هم استراحت کن هم به نی نی برس به هر حال دیروز جز گریه کار دیگه ایی نکردم معذرت میخوام پسرم تا آخر شب هم 50 بار به احسانم زنگیدم بنده خدا چیزی نگفت اما فکر کنم کلافه شده بود از دست من قند عسلم قدر باباتو باید خیلی خیلی بدونی خیلی زحمت میکشه انشالا به طور مفصل واست تعریف میکنم که چقدر بابات سختی کشیده احسانم هم...
21 مهر 1390

روزت مبارک

عزیز دلم دیروز نتونستم واست بنویسم و بهت تبریک بگم قند عسلم دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره   قشنگم روزت مبارک   روز جهانی کودک 16/07/90 بر همه کوشولوها مبارک کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید   ...
17 مهر 1390

خانه نشین شدن مامان

سلام قند عسلم   مامان خانم از دیروز خانه نشین شد و دیگه سر کار نمیره باید بیشتر استراحت کنم عزیزکم دیروز اولین روز نمایشگاه بابا بود تا 10 شب اونجا بودیم بعدشم شام رفتیم بیرون قشنگ مامان مشتاقانه منتظرتیم ...
15 مهر 1390

آرادم فقط 60 روز دیگه مونده

سلام آرادم سلام پسر قشنگم الهی مامان فدات شه خیلی شیطونی میکنی عزیزم از دیروز تا امروز صبح نمیدونم دستت بود یا پات که گذاشته بودی سمت چپ شکمم و به طور وحشتناکی فشار میدادی احساس میکردم الان شکمم پاره میشه و میپری بیرون قند عسلم مامان جان نکنه جات تنگه الهی فدات شم قربونت برم گل پسرم مگه اون تو چه خبره ؟؟؟؟؟؟ فکر کنم داری فوتبال بازی میکنی مامان جان؟؟؟ آره عزیزم؟؟؟؟!!!!!!   دردونه من فقط 60 روز دیگه مونده تا ببینمت ، تا بغلت بگیرم وایییییییییییی خیلی خوفههههههههه عاشقتم مامانی من و بابا بی صبرانه روز شماری میکنیم ...
12 مهر 1390

عشقم ورودت به هشت ماهگی مبارک

نفسم سلام   دلبندم امروز صبح موقع صبحانه فهمیدم که شما 2 روزه رفتین تو هشت ماه من فکر میکردم پایان هفته 32 هفت ماه تمام میشه اما خاله فاطی گفت پایان هفته 31 میدونی که مامان خانم یه خورده ..... عزیزم مبارکت باشه فقط 9 هفته دیگه مونده ووییییییییییی یه جوریم شد عشقم دیشب خاله فاطی و عمو خونموم بودن شام هم رفتیم بیرون دیگه اصلا حوصله غذا درست کردن ندارم خیلی زود خسته میشم شما دیشب کلی خود نمایی کردی و حسابی وووول خوردی و فاطی جون میدیدت و ذوق میکرد عمرمونی عشقم ...
9 مهر 1390

عروسی

سلام عشقم عزیز دلم 5 شنبه رفتیم عروسی خاطره (دختر عمه مامان) خوش گذشت وایییییییی شیدرخ رو هم دیدم نمیدونی چه جیگری شده بود یادم رفت ازش عکس بگیرم حتما عکسشو میذارم راستی عکس هم گرفتیم که خیلی خوشگل شد ایشالا چاپ شد میذارم عاشقتیم عزیز دلم             فونت زيبا ساز ، نایت اسکین ...
8 مهر 1390

خاطرات گذشته

سلام قند عسلم سلام 1300 گرمی من عزیز دلم امروز رفتم پیش خانم دکی و دوباره صدای گوشولوت رو شنیدم خانم دکی گفت معلومه که خیلی وروجکی عمر من امروز یه سونو داشتم که وزنت رو 1300 گرم نشون داد الهی مامان فدات شه مامان اصلا باورم نمیشه که اینقدر زود گذشت به گذشته که نگاه میندازم دلم تنگ میشه نفسم قبل از هفته بیستم هی تقویم رو چک میکردم و تو نی نی سایت بارداری هفته به هفته رو میخوندم و میگفتم کی میشه که برسم به اون هفته های آخر عسلم امروز واسه بار هزارم هفته 31 رو خوندم و دیدم تا هفته 40 چیز دیگه ایی نمونده یه باره دلم تنگ شد واسه روزا و ماههای اول قشنگ من خیلی همسفر خوبی هستی شاید واسه همین از همین الان دلتنگ اون ...
5 مهر 1390

سالگرد ازدواجمون مبارک

سلام نفسم امروز دومین سالگرد ازدواج من و احسان جونم هست اما امروز جایی نرفتیم آخه بابایی خیلی مشغله داره و گرفتاره ایشالا ساله دیگه سه نفری خوش میگذرونیم عزیزکم دیروز مامانی و بابایی اومدن و وسایلی که واسه شما خریده بودن رو آوردن دست گلشون درد نکنه امروز هم رفتن الهی دورت بگردم از ظهر تا حالا هی خودتو سفت میکنی و یه جا گلوله میشی الهی قربونت برم منم که طبق معمول ذوقت رو میکنم ای جونم الان 2 بار بالا و پایین شدی عشقم از دیروز هم وارد هفته 31 شدی و به پایان هفت ماهگیت چیزی نمونده وایی که از خدامه این هفته های آخر هم مثل برق و باد بگذرن چند روز پیش که با احسان جون حرف میزدم اصلا باورمون نمیشد که...
1 مهر 1390