سفر به خونه مامانی
سلام آرادم پسر گلم دیروز اومدیم پیش مامانی و یه مدت هم اینجا میمونیم بابا ما رو رسوند و دوباره برگشت آخه خیلی گرفتاره ، سر خودشو خیلی خیلی شلوغ کرده اما همش به خاطر من و شماست قشنگم دیروز تا از اصفهان راه افتادیم من دلم تنگ شد و اشکم در اومد میخواستم که نیام اما احسان جونم گفت نه برو تا یه مدت هم استراحت کن هم به نی نی برس به هر حال دیروز جز گریه کار دیگه ایی نکردم معذرت میخوام پسرم تا آخر شب هم 50 بار به احسانم زنگیدم بنده خدا چیزی نگفت اما فکر کنم کلافه شده بود از دست من قند عسلم قدر باباتو باید خیلی خیلی بدونی خیلی زحمت میکشه انشالا به طور مفصل واست تعریف میکنم که چقدر بابات سختی کشیده احسانم هم...