آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

مامان سحر تنبل و یه عالمه حرف و خاطره

1392/5/2 9:07
نویسنده : سحر
985 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گرمای وجودم

سلام عشقم

انقدر سرم شلوغه که دیگه وقتی واسه تایپ کردن نمیمونه

نفس مامان ماشالا خیلی شیطون شدی ، یه عالمه هااااااااااااا

نمیدونم از کجاش واست بگمسوال

آخرای اسفند ماه بود که واسه گرفتن عکس سفره هفت سین به آتلیه رفتیم اماگریهتعجبگریهابلهگریهتشویقگریههوراگریهزبانگریهنگرانگریهکلافهگریهوقت تمامگریهعصبانیاوه

(یکی در میون تو هستی و من)نیشخند

کاملا واضحه که رفتار شما و من چجوری بود ؟؟؟

فقط جیغ زدی و نخندیدی و من و احسان هم مثل دلقکای سیرک شده بودیم در حین گریه هات ، اذیتای جنابعالی که دیگه گفتن نداره تا حدی که سفره هفت سین آتلیه رو زیر و  رو کردی و مجبور شدیم از گرفتن عکس صرف نظر کنیموقت تمامچشمخجالتافسوسنیشخند

شب عید رفتیم پیش مامان لادن اینا البته به خاطر یاسی جون خیلی دلچسب نبود اما خدا رو شکر که همه چی میگذره و فقط یه خاطره ازش میمونه

بعدش رفتیم پیش مامانی اینا که روز 13 بدر خیلی بد بود چون حالت خیلی بد شد و تا یک هفته حالت خراب بود و کلی لاغر تر شدی جوجوی منماچ

حالا دیگه واسه خودت خانمی شدی مرد کوشولوی منمژه

جیگولی مامان از وقتی چشمای خوشگلتو باز میکنی میخوای بشوری و بروبیلبخند

اوایل خوشم میومد و کلی بهت آفرین میگفتم تشویق

اما حالا دیگه بیش از اندازه این کارا رو انجام میدینگران

عزیز من همش جارو بدستیو و در حال تی کشیدنآخ بعضی وقتا میگم نکنه پرستارت مجبورت میکنهنیشخند

یا میخوای با شیشه پاکن و حوله صورتت قالی و مبل و در و دیوار رو تمیز کنیمتفکر

یا سر کارت با قابلمه های روی گاز که میخوای با اون قد رعنات داخل قابلمرو هم بزنیکلافه

آخه مامان جون خانمی کردن هم حدی داره ، من که مامانتم اینقدر خانمی نمیکنمااااا

فکر کنم میخوای جبران مافات کنیخجالت

عروسکم چند وقت پیش میخواستی کنترل تی وی  رو از روی میز برداری اما چون قدت نمی رسید  رفتی یکی از پشتی های مبل رو آوردی و گذاشتی زیر پات اما چون بازم دستت نرسید رفتی و یکی دیگه آوردی و گذاشتی روی قبلی

وایییییییییییییییییییییییییییییییی الهی مامان دورت بگرده قربون اون باهوشیات برم نفسم ، جیگرم قلبماچ

نمیدونی چقدر شیرینی با اینکه خیلی شیطونی

راستی از موقعی که رفتیم واسه واکسن 18 ماهگیت خیلی خیلی و بطرز وحشتناکی از دکتر ترسیدی

آخه اون روز که میخواستی واکسن بزنی یه آقای (ببخشید) بد هیبت با روپوش سفید بهت واکسن زد و تو خیلی دقیق تمام حرکاتشو زیر نظر داشتی و موقعی که خوابوندت روی تخت و واکسن بهت زد خیلی گریه کردی و ترسیدی

از اون به بعد همین که میریم مطب دکی جون خودت سر جیغ رو بر میداری و وای که دیگه چکارا که نمیکنیوقت تمام آبرویی از ما میبریاااااااااااااااااااهیپنوتیزم

نیمه های خرداد واسه دیدن بابا کاووس رفتیم کرج چون نیمه های شب رسیدیم  صبحش من خیلی گیج خواب بودم  تا ضهر که دیگه اصلا نمیتونستم دوام بیارم ، واسه اینکه از بابت تو خیالم راحت باشه تبلت بابا رو بهت دادم و گذاشتمت گوشه دیوار و خودم جلوت خوابیدم مثلا یه مکان امن واست درست کرده بودم تا یه چرت کوشولو بزنم ،  2 دقیقه هم نشد که احساس کردم یه موش کوچول موچول داره داخل یه چیزی رو وارسی میکنه ، وایییییییییییییییییی انگار به برق 220 وصل شدم

واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

تا بلند شدم در حالی که احساس میکردم سرم به سنگینی یه کوهه و چشمام از خستگی باز نمیشدن دیدم واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

صورتتاز ابرو هات به بالا سیاهه سیاهه سیاه

خدای من چی میدیدم چشمام رو مالیدم دیدم نه درست میبینم فقط جیغ زدم

بلههههههههههههههههههههههههههههه آقایی که شما باشید ریمل بنده رو برداشته بودید وتمام پیشونی و ابرو ها و  موهاتو پر از ریمل کرده بودی

نمیدونم چطور به مغزت خطور کرده بود که در ساک منو باز کنی و کیف لوازم آرایش منو برداری و بازش کنی و بنشینی جلوی آینه ( دقت کن ، بشینی جلوی آینه ها ) و عملیات لازم رو انجام بدی؟؟؟؟؟؟عصبانی

خدای من همه خواب بودن من بودم و تو ، تازه خونه مادر جون بابا هم بودیم و واسه تو نه حوله داشتم نا لیف و .....

فقط رفتم بالای سر مامانی

بنده خدا تا چشماشو باز کرد دهنش باز موند و یه جیغ  زد

واییییییی آراد هر دفعه یه حالی بهمون میدی که گفتن نداره

اونروز انقدر هول کرده بودم که فکرم به عکس گرفتن ازت نرسیدنگران

چند روز بعدش هم خونه مامانم اینا رفته بودی انگوشت خوشملتو کرده بودی توی رژلب و زده بودی به لبای خوردنیت عسیسکمممممممممممممممممممممممممممم

حالا دیگه قدت بلندتر شده و دستت به دستگیره در هم میرسه و میتونی به راحتی بازش کنی

قربون اون قد و بالات برم من

آهان حدود یه 10 روزی خونه مامانم اینا بودیم یروز دیدم یه صدایی میاد

واییی خدای من رفته بودی اتو برداشته بودی و چون برات کمی سنگین بود دو دستی گرفته بودیش و میخواستی از پله ها بالا بیای واسه همین هی میکوبیدیش به زمین و یه پله میومدی بالا و دوباره همین عمل تکرار میشد

تا اومدی بالا اتو دیگه نابود بود ، حالا رسیدی پیش من بهت گفتم آراد این چه کاریه ؟؟

یه خورده نیگام کردی و اتو رو پرت کردی روی سرامیکا تعجب

واییی دیگه اتویی نموند که تکه های اتو بود که پخش زمین بودخجالت

جذبه هم بهم نیومده مرده بودم از خنده ، مامانم بنده خدا هی میخندید و هی قربون صدقت میرفتنیشخند

هر جای دیگه که بودی اینجوری باهات برخورد نمیکردنامشغول تلفن حواست به خودت باشه

یه روز دیگه هم مامانم جارو برقی رو آورده بود که جارو بزنه اما چون کاری پیش اومد گذاشتش کنار تا سر فرصت جارو کنه

وقتی اومدم تو پذیرایی دیدم قالی رو تا نصف لوله کردی و در حال جارو زدن زیر قالی هستی

نفسسسسسسسسسسسمممممممممممممممممممممممممممماچماچ

جند روز پیش هم پرستارت گفت تی نیست ؟؟!!!!

مگه میشه ؟؟؟ اینجارو بگرد  اونجارو بگرد نخیر نیست که نیست

معلوم شد آقای شازده پسر از تراس ترتیب تی رو داده و پرتش کرده پایین!!!!!

وایییییییییییی خدا رحم کرده تو سر کسی نخورده گاوچران

 

وقتی هم دست و صورتت رو میشورم زود میدوی سمت اتاقت و حولت رو برمیداری و خشک میکنی

اما وقتی مسواکت رو بهت میدم اولش میذاریش تو دهنت و بعد شروع میکنی به کشیدنش روی سرامیکاآخسوال

جدیدا هم بهم اعلام میکنی که پیف کردیخجالت

واییییییییی راستی وقتی یه جایی یه نینی میبینی (حالا چه 1 روزش باشه چه 100000 روزش ) خیلی ذوق میکنی و میری نزدیکش و میخوای با انگوشت اشارت اونو به من نشون بدی اما نمیدونم چرا منو شرمنده میکنی و انگوشتت رو نشونه میکنی سمت چشمای نی نی بیچارهتعجبمشغول تلفن  هی میگی نینی

 

شنبه بردمت واسه چکاپ دو تا بیسکوییت رنگارنگ هم واست برده بودم + لیوان آب و شیشه شیرت

یکی از بیسکوئیتا رو خوردی بعد لیوان آب رو برداشتی به یه نینی دیگه تعارف کردی گفتم نه مامان این لیوان خودته نینی خودش لیوان داره ،بعد شیشه شیرتو برداشتی و تعارف کردی ، بعد من بیسکوئیت دیگتو دادم بهت گفتم اینو بده به نینی ،تعجب واییییییی اصفهانی بازی درآوردی و میخواستی بازش کنی و خودت بخوریش

نه به اون تعارفاتت نه به این حرکتتنیشخند

راستی تازگی ها گوشی تلفن رو میذاری زیر گوشت و هی میگی اٌی اٌی

نفسم شیرینی و از شیرین کاریات هر چی بگم کم گفتم

عاشقتم نمیدونی چقدر عزیزی پسملییییییییییییییییییی

حالا دیگه مامان و بابا رو بخوبی ادا میکنی

البته همه واست مامان هستن از جمله من ، پرستارت ، دختر خالم و دختر عموم و مامانی خودم

به مامان من میگی مانی عسیسم قربون اون مامانی گفتنت برم جوجوی خوشمزه من

به عکس بچه گیات میگی نینی

اصلا اسم خودتو ادا نمیکینی

از دیروز به آب میگی آآ

تا قبلش واسه خواستن آب جلو یخچال جیغ میزدی

به ماشین ، ماست ، ماه ، ماهی میگی ما

هر نوع جونوری که ببینی از مورچه تا پرنده ، گربه و سگ و .... همه توتو هستن + تخم مرغ تو یخچال نیشخند

وقتی حاضر میشیم بریم بیرون بهت میگم آراد کجا میخوای بری ؟ میگی دَ دَ   میگم چی بخوری ؟ میگی تَُ تَ چی بخری؟ بَ بَ

دورت بگردم من همه زندگیمی ماچ

ایشالا طی همین چند روز عکساتو میذارم

عاشقتم عشقم

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ماني جون
2 مرداد 92 17:27
خدا رو شكر كه آپيدي(پوسيديم بس اومديم و نبودي)واي سحر مردم از خنده همه پستت يه طرف ريمل زدن آراد هم يه طرف قربونش برم كه مثه ماني خودم فضوله(روز فضول تاكيد ميكنم چون كاراش شيطنت نيست) آخه بگو كار خونه به پسر چه ربطي داره هااااا لوازم آرايش به پسر چه ربطي داره ها!!! اي جونم اصفهاني بازيش(به مامانش رفته ديگه"خاطرات زيباي پسرتو از ما دريغ ميكني") ببوسش بچلونش گازش بگير از طرف من ها
مامان کیان
2 مرداد 92 17:37
بههههههههه سحر خانوم گل گلاااااااااب.خوبی؟راه گم کردین؟پسرم خوبه؟؟؟عزیزم دلم براش تنگ شده پاشین بیاین خونموننننننن. فداش بشم که انقدر شیرین شده