قند عسلم شمارش معکوس ما هم شروع شد......
"تقدیم به یگانه گوهر وجودم"
عاقبت در يك شب از شب هاي دور
كودك من پا به دنيا مي نهد
آن زمان بر من خداي مهربان
نام شور انگيز مادر مي نهد
بينمش روزي كه طفلم همچو گل
در ميان بسترش خوابيده است
بوي او چون عطر پيك ياس ها
در مشام جان من پيچيده است
پيكرش را مي فشارم در برم
گويمش چشمان خود را باز كن
همچو عشق پاك من جاويد باش
در كنارم زندگي را آغاز كن
خدایا ،مهربانا .......
از تو سپاسگذارم هر لحظه و هر نفس
چقدر رحیمی که به چون منی بهترین دنیا را عطا میکنی؟؟؟؟؟؟؟
من سراپا تقصیرم اما تو ای بهترین!
خاک خشک وجودم را کشتزار محصولی عظیم کردی
من که تا این حد بی مقدارم حالا بسان صدفی شده ام گرانبها ....
در باورم نمیگنجد مرواریدی در دل دارم که تو او را عاشقانه دوست داری
قسم میدهم تو را به عزیزترین مخلوقت
به من توان بده تا امانت دار خوبی باشم
مرا در اغوش بگیر چرا که من بسان طفلی ضعیفم
آمین.
کودک دلبندم
بیصبرانه روزشماری میکنیم برای دیدنت هر چند که نمیدانیم در این ورطه پهناور چه سرنوشتی در انتظار توست اما بدان پدری دلسوز با قلبی به وسعت آسمان و مادری که همه لحظات عمرش را به پایت خواهد ریخت مشتاقانه منتظر ورودت هستند
آراد جونم عاشقتیم