آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

اتفاقات مهم زندگیم در 10 روز گذشته

1390/9/13 16:41
نویسنده : سحر
768 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوست جونیا

داشتم مرور میکردم اتفاقات مهم زندگیم رو دیدم بهتر که بنویسم

مهمترین روز 2/9/90 که من ساعت 20/13 قدم رنجه نمودم ، البته واسه مامان و بابام مهمتره

٣/٩/٩٠  که من واکسن زدم ، البته چون من شیر نمیخوردم و اصلا صدام در نمیومد خانم دکی گفت حالا بهش واکسن میزنیم تا یه کم صداشو بشنویم و دلش بخواد که شیر بخوره، اما من مثه یه مرد اصلا صدام در نیومد و شیر هم نخوردم تا درس عبرتی بشه براشون

بازم 3/9/90 ، ساعت 30/17 به منو مامانم اجازه ترخیص دادن و ما به خونمون اومدیم

بازم 3/9/90 ، بابام به خاطر ورود من قربونی کرده بود و مامان لادن و بابا و بابایی زحمت خورد کردنشو کشیدن

٦/٩/٩٠  منو مامان و مامانی و بابا به مرکز بهداشت رفتیم و من تست تیروئید دادم و فقط یه خورده کوشولو گریه کردم آخه یه سوزن فرو کردن به پاشنه  پام و بعدشم کبود شد در همون حال هم واسه مامانم مشاوره شیردهی گذاشتن و چند تا راهکار یادش دادن که من همرو خنثی کردم و بازم می می نخوردم

بازم 6/9/90 ، همون جا خانم دکی منو چکاپ کرد و من زردی با درجه 5/13 داشتم

٧/٩/٩٠  باز رفتیم همون مرکز بهداشت و درجه زردی من تست شد و روی 7/15 بود ، همون جا بود که مامانم داشت سکته میکرد

بازم 7/9/90 مامانم از همون مرکز بهداشت رفت یه جایی و واسه من دستگاه فتو تراپی کرایه کرد و آورد خونه ، چون دوست نداشت من برم بیمارستان

بازم 7/9/90 من تو دستگاه خوابیدم

8/9/90  بند ناف من افتاد و مامانم کلی ذوقید

9/9/90  من رفتم پیش متخصص اطفال و آقای دکی درجه زردی منو 10 اعلام کرد و وزنم 3050 ، همون جا بود که مامانم فهمید من موقع تولدم کلی ورم داشتم

بازم 9/9/90 بابام با دست پر اومد خونه یعنی شناسنامه منو با خودش آورد و من هویت دار شدم

10/9/90  باز رفتیم مرکز بهداشت و خانم دکی گفت درجه زردی روی 4/10 که بهتر تا فردا توی دستگاه بمونه واسه همین من تا جمعه 11/9/90 تو دستگاه بودم

بازم 10/9/90 ، دو تا مامانجونا منو حمام کردن و مامانم هم فیلمبرداری  میکرد

11/9/90  با مامانم و مامانیم خونمون رو ترک کردیم و اومدیم خونه مامانیم آخه چند روزه دیگه تاسوعا و عاشوراست و مامانی و بابایی هر سال نذری دارن ، البته من و مامانم قرار یه مدت اینجا بمونیم

12/9/90  امروز خوب بودم اما از ظهر دلم درد گرفت و بازم مامانم کلی نگران شد

١٢/٩/٩٠ راستی امروز می می خوردم و مامانم کلی امیدوار شد و خدا رو شکر کرد اما من به همین راحتی ها می می نمیخورم و کلی غر میزنم

واییییییییییییییییییییی خسته شدما

راستی تو این مدت مامان لادن و مامان نازی خونه ما بودن و خیلی خیلی زحمت کشیدن

ممنونم مامان جوناااااااااااااااااااااااااااااا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

تیارا
13 آذر 90 9:03
سلام آراد جون خوبی؟انشاءاله همیشه سلامت باشی .آراد جون خداکنه تو مثل من نباشی و دلدرد نگیری .من که از هفته دوم دلدرهای بدی داشتم وفقط جیغ میزدم .مامانم هم پا به پای من گریه میکرد .انواع واقسام دکترهای اصفهان منو بردند توی سرمای زمستون .همه هم میگفتند کولیک روده است.انشاءاله تو اینجوری نباشی عزیزم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
13 آذر 90 10:44
آراد گلی تولدت مبارک. پسر خوبی باش و مامان جونت رو اذیت نکن.
مامان مانی جون
13 آذر 90 11:02
قربونت برم با این اتفاقات مهمت سحر جونم ممنونم که سر زدی ما توقع نداریم
خاله جون
13 آذر 90 15:18
همیشه شاد باشی عزیزم
مامان رادین
13 آذر 90 19:34
ایشالله همیشه سالم و سلامت باشی عروسکم . بووووووووووووووس هزارتا
مامی مائده
13 آذر 90 21:42
وای چه روزای پرمشغله ای داشتی عزیزم ایشالا از این به بعد دیگه روزای بد نداشته باشی و همیشه خوش باشی
فرناز مامان رادین
14 آذر 90 1:16
وای آراد خاله.چقدر تو نازی.شیطون بلا تو هم کم تو این ده روز مامانی مهربونتو اذیت نکردیا!!! مواظب خودتون باشید
مامان صفا
14 آذر 90 1:18
بوس بوس هزار بوس واسه آراد خوردنیووو خاله چقدر اتقاقای مهم واست میافته..؟ مامان سحر باورم نشد وقت کردی به ما هم سر زدی ... پس می تونم امیدوار باشم به آینده خودم و نی نی ....
مامان تارا و باربد
14 آذر 90 9:13
آراد جون تولدت مبارك باشه اميدوارم هميشه خوش و خندون باشي سعي كن خيلي خوب بخوابي تا زود زود زود بزرگ بشي نذريتون هم قبول باشه
ناهید ، مامان باران
14 آذر 90 15:24
سلام سحر جون . خیلی تبریک میگم . ببخشید انقدر دیر بهت سر زدم . خیلی گرفتاربودم . آراد خیلی نازه . از طرف من ببوسش . بچه داری خیلی سخته حالا وای به حال روزی که مثل من 2 تا دختر شیطون داشته باشی
mamani helena
14 آذر 90 20:00
salam azizam ghadame pesmale golet mobarake che naze che esme zibayei.movazebe khodet bash dostam.boossss
رادین کوچولو
15 آذر 90 13:13
سلام خاله جون سحر.خاله رفیق من چطوره؟ بهش بگو دلم کلی براش تنگ شده آخه از وقتی که از بهشت اومدیم دیگه همدیگرو ندیدیم.ایشاا... اگه این مامان و بابای بی خیال من تکلیفمو با هویت و پاسپورتم روشن کنن قراره عید بیام ایران.


سلام رادین جونم منم دلم واست تنگیده
ایشالا که بهت خوش بگذره و همیشه سالم و تندرست باشی
خاله فرنوش
15 آذر 90 23:22
سلام آراد جون خاله اگه شیر بخوری انقده مامان ذوق میکنه، زودی بزرگ میشی میای با کارن ما بازی میکنی آفرین پسر خوب
مامان مهرناز
16 آذر 90 8:35
وايييييييييي نازي چه پسمل بامزه اي قدمش مبارك باشه سحر جون. اين مدت كه نبودي من مدام به وبت سر ميزدم تا ببينم عكس ني ني رو گذاشتي يا نه و بلاخره وقتي ديدمش كلي ذوق كردم. خدا حفظش كنه. براي منم دعا كن كه پسرم صحيح و سالم بياد توي بغلم.
فاطمه
16 آذر 90 15:07
سلام آراد جونم،به دنیا خوش اومدی خاله جون
مامان محمد پارسا
16 آذر 90 20:24
سلام عزیزم خوبی گلم ؟ نازشو برم من مامانی هر وقت آپ می کنی یه ندا بده از قافله عقب نمونیم نازشو برم که این همه پیشرفت کرده و از همه مهمتر اینکه سلامتی اش رو به دست آورده نازم مامانی رو اذیت نکن خوب شیر بخور تپلی و ناز بشی من بیام بخورمت
مامان ماهان
17 آذر 90 15:11
شکفتن نوگل زیبایتان در دشتي از ياسهاي مهرباني با نجوي سيمين آبشاران تهنیت باد با آرزوی روشن ترین فرداها برای وجود نازنیش
الهام مامان رامیلا
17 آذر 90 21:37
آراد کوچولو تو این ده روز چه کارهای مهمی کردی البته آراد خان همه نی نی ها همین کارهارو کردن بیچاره مامانهاشون
مامان رادین
19 آذر 90 19:15
قربونت برم که این همه کار کردی