اندر احوالات آراد
سلام عشقم
سلام عزیز دلم
نازنینم الان خوابیدی فرصت رو غنیمت دونستم واسه نوشتن
جیگر مامان دیگه آروم و قرار نداری یه ریز تکون میخوری مثل وروجک شدی
حالا دیگه وقتی بغلت میکنم با دو تا دستات مامان رو میگری گاهی هم موهای منو میگیری که خیلی دردناکه
موقع شیر خوردن خدا نکنه یه صدایی از یه جایی بیاد اون موقع است که جنابعالی میخوای بفهمی صدا از کجا بوده از کی بوده آیا تکرار میشه یا نه گاهی که من و بابات باهم حرف میزنیم با دقت به حرفامون گوش میدی و وقتی خیالت راحت شد که دیگه حرف نمیزنیم شروع میکنی به خوردن خدا نکنه تی وی روشن بشه که دیگه ول کن نیستی مگه اینکه از برنامه خوشت نیاد
وقتی توی بغلم داری شیر میخوری با پاهات به پاهای من فشار میدی و خودت رو میکشی بالا خدا رحم کرد یه بار نزدیک دیوار بودم نزدیک بود سرت بخوره به دیوار حالا تو همون حالت داری شیر میخوری فکرشو بکن
وقتی شیر میخوری دیگه دستات رو تو هم گره نمیکنی یه دستت روی پای خودت یا سینه مامان و اون یکی هم یا تو چشمته یا پهلو و دست مامان رو خنج میزنی با یه بدبختی باید دستات رو مهار کنم
نمیدونم چه اصراری داری که بلند بشی حتی وقتی داری شیر میخوری هم تقلا میکنی که بلند شی اگه خوابیده باشی دلت میخواد بشینی اگه لمیده باشی میخوای وایسی اگه ایستاده باشی باید بغلت کنن اگه بغل باشی باید راه ببرنت دیگه آخرین مرحلش همین بود
تازگیا یه انحنا به بدنت میدی یعنی وقتی توی تختتی یا خوابیدی میخوای بالای سرت رو نگاه کنی واسه همین یه انحنا تو کمرت ایجاد میشه
اوایل روی دنده میخوابوندمت و یه بالشت هم میذاشتم پشتت که بر نگردی البته نمیتونستی برگردی چون خیلی کوشولو بودی بعد از یه مدت که تونستی دیگه به پهلو نخوابیدی الانم اگه به پهلو بخوابونمت بر میگردی و به پشت میخوابی ، اما گاهی وقتی صبحها بیدار میشم میبینم به پهلو خوابیدی
وقتی روی زمین میخوابونمت در عرض چند دقیقه یه دور 360 درجه زدی یا خودت رو از روی تشک پایین کشیدی
وقتی از خواب بیدار میشی یه چند دقیقه با خودت بازی میکنی و بعد شروع میکنی به نق زدن اما وقتی میام پیشت و میگم سلام عشقم سلام جونم چنان ذوقی میکنی که حد نداره
واییییییییییی امان از وقتی که میخوام پوشک یا لباست رو عوض کنم یعنی تمام بدنم خیس عرق میشه عزیزم یه خورده کمتر وول بخور پسرم ، همین که شلوارت رو در میارم 2 تا پاهات به حالت قایم تو هواست و بعدشم لنگر میندازی و غلت میزنی ، تازگیا یاد گرفتی که پاهات رو بگیری و بیاریشون بالا ، تا میام پوشکت رو عوض کنم نفسم بند میاد انقدر که وول میخوری و نمیذاری پوشکت رو ببندم ، حالا بعد از کلی بدبختی میبندم تا میام شلوارت رو پات کنم اتگوشتت (بخورم اون انگشتات رو) رو میکنی زیر چسب پوشکت و بازش میکنی اگه بخوام لباس عوض کنم که یه پروژست واسه خودش ، همیشه به محض اینکه پودرت میزنم یا بلوز تمیز تنت میکنم بالا میاری --- واقعا نمیدونم چرا؟؟؟؟
خدا نکنه بخوایم جایی بریم همین که حاضرت میکنم میخوایم راه بیافتیم جنابعالی فیلتون یاد هندستون میکنه و باید منتظر بمونیم تا کارای شما تمام بشه و همون بحث حاضر شدن رو دوباره اجرا کنیم ، واسه این کارت یه بار به مهمونی خونه دوست بابات دیر رسیدیم حدود 9:45 رسیدیم شرفمون رفت . توی کیش هم تا میرسیدیم تو لابی باید برمیگشتیم تو اتاق
هرچی بیاد دم دستت میکنی تو دهنت ، همین دیشب بابات انگشتش رو گرفته بود جلوی صورتت سعی میکردی بگیریش و بکنی تو دهنت خیلی با مزه بود انگاری میخواستی گولش بزنی یه چند ثانیه هیچ حرکتی نمیکردی بعد یه دفعه با دو تا دستات انگشت بابات رو میگرفتی و میبردی سمت دهنت اما وسط راه میدیدی چیزی تو دستت نیست دوباره تلاش میکردی
قاشق آبی رنگ خودت رو میشناسی همین که میارم طرفت دهنت رو باز میکنی اما به قاشقای دیگه عکس العملی نداری
وقتی هم که در طول روز میشورمت(به خاطر عوض کردن پوشک ) کلی ذوق میکنی از آب خوشت میاد
از کلاه بدت میاد وقتی کلاه سرت میکنم صدات در میاد شروع میکنی به غر زدن
مثل مامانت هم گرمایی هستی
در حال حاضر از کفشدوزک تشک بازیت خیلی خوشت میاد چون یاد گرفتی که بکشیش و اونم با یه حالت ویبره برمیگرده به حالت اولیش ، دسته کلیدت رو هم خیلی دوست داری چون موزیکاله و کناره کلیداش نرمه
قبلا عاشق عروسک کشی نارنجیت بودی
از دالیی بازی خوشت میاد
آهنگ شب بخیر کوچولو رو خیلی دوست داری وقتی میذارم آروم میگیری به قسمت قورباغه ساکت که میرسه میخندی
آهنگ ای پسر قشنگ و مهربونم و عرسکم سرما خورده رو هم دوست داری کلی ذوق میکنی
وقتی میخوای بخوابی مامان واست لالایی میخونه خیلی دوست داری زود آروم میشی
کلا پسر خوبی هستی البته تا وقتی حوصلت سر نره وقتی به اون مرحله رسیدی یه نفر باید باهات بازی کنه
گاهی واقعا خسته میشم ، وقتایی که بابات خونست میگه بده به من پسرم رو اما به 15 دقیقه نمیرسه که کلافش میکنی و صداش میره بالا ، آخه بابات میخواد در حین کار کردن با کامش تو رو هم نگهداره که اصلا جور در نمیاد ، یا بالا میاری یا وول میخوری این موقع هاست که بابات بلند بلند میگه پسرم مامانش رو میخواد
اما نمیدونم چرا من این همه باهات بازی میکنم بهم خیلی نمیخندی اما همین که بابات بهت میگه بخند بابا به بابات میخندی حالا من هر چی دلقک بازی در بیارم یا مثل بابات بهت بگم بخند پسرم محلم نمیذاری
فکر کنم بابایی هستی عشق من
داشتم نگات میکردم و با خودم فکر میکردم این فسقلی همون جوجوی ریزه میزست که حالا واسه خودش مردی شده
جیگر مامان وقتی به عقب بر میگردم و این همه پیشرفتی رو که داشتی مرور میکنم فقط یه جمله به ذهنم خطور میکنه
خدایا صد هزار بار شکرت
زمان داره خیلی تند و تند جلو میره اصلا باورم نمیشه که 1 سال از وقتی فهمیدم تو نازنین رو تو وجودم دارم میگذره
آراد خیلی خواستنی هستی مامانی جونم
عشقم داری روز به روز بزرگتر میشی و من از دیدن این همه تغییر هیجان زده تر
خدایا شکرت به خاطر همه داده ها و نداده هات
خدایا شکرت به خاطر همسرم و پسرم و سلامتی خانواده هامون
خدایا اگه هزاربار هم شکرت کنم بازم کمه
ممنونم برای همه نعماتت
امیدوارم شعله عشقمون زندگیمون رو روز به روز گرمتر کنه آمین.
کوشولو بیدار شدی اومدم مامان
بوسسسسسسسسسسسس یه عالمه