آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

یه پست فوری

سلام دیشب بابا بهادر به مامانم زنگید و گفت : چرا فقط اسم دو تا مامان جونا برده شده مگه باباجونا چه گناهی کردن؟؟؟؟ به هر حال دو تا بابا جونام زحمت کشیدن و به خاطر من به اصفهان اومدن واسه همین این پست فوری رو گذاشت تا کسی دلگیر نشه بابا بهادر و بابا رضا دست گلتون درد نکنه ، زحمت کشیدید البته مامانم قصد داشت تو پست های جداگانه از اعضای خانواده تشکر کنه اما جور نشد و اینجوری فوری یه پست گذاشت بازم ممنونم که زحمت کشیدید ایشالا بزرگ شم یه ماچتون کنم ، نه چندتا ماچتون میکنم راستی عمه ملیکا هم اومد پیشم، عمم سریع السیر خودشو رسوند و منو مامانم رو کلی خوشحال کرد عمو عرفانم هم خیلی دلش میخواست بیاد اما چون دانشجو هست نتونست بیاد اما ز...
22 آذر 1390

تولد مامان لادن

سلام امروز تولد مامان لادنمه تولدت مبارک مامان جونم ایشالا 120 ساله شی بوسسسسسسسسسس هوارتا مامانم هر چند روز یک بار منو بوس میکنه میگه از طرف مامان لادن مرسی مامانیه خوبم ...
21 آذر 1390

عکس عشقم

سلام عزیزم خوبی مامانی عزیز دلم چند روزه که شبا نمیخوابی و شب زنده داری میکنیم و صبحها میخوابیم نمیدونم چرا بعد از 2 هفته اینجوری شدی؟؟؟؟؟ چندتا عکس واسه خاله ها که درخواست کرده بودن دست كوچولو   پا كوچولو گريه نكن   بابات مياد  تا خونه همسايه ها صداي گريه هات مياد تشنه شدي آبت بدم گشنه شدي شيرت بدم خوابت مياد بگو لالا تا من كمي تابت بدم تقو تقو تق تقو تقو تق اين باباشه صداش مياد گ ريه نكن تا بشنوي صداي كفش پاش مياد   ...
21 آذر 1390

عکس ماهک جونم

سلام  میدونید چی شده؟؟؟؟ همین الان دیدم عمو روزبه واسه ماهک جون وبلاگ درست کرده  و من  کلی ذوقیدم نمیدونید ماهک کیه؟؟؟؟؟ ماهک دوست جونیه منه و عشق مامانم مامانم منتظر عکسای جدیدتر از ماهک جون بود اما هنوز به دستش نرسیده فعلا با همین چند تا ماهک جون رو معرفی میکنمی ماهک جون متولد 29/8/90 در شهر عشق شیراز دخملمون شده دخمل شیرازی واییییییییییییییییییییییییییییییی خوش به حال من     ...
18 آذر 1390

اتفاقات مهم زندگیم در 10 روز گذشته

سلام به همه دوست جونیا داشتم مرور میکردم اتفاقات مهم زندگیم رو دیدم بهتر که بنویسم مهمترین روز 2/9/90 که من ساعت 20/13 قدم رنجه نمودم ، البته واسه مامان و بابام مهمتره ٣/٩/٩٠   که من واکسن زدم ، البته چون من شیر نمیخوردم و اصلا صدام در نمیومد خانم دکی گفت حالا بهش واکسن میزنیم تا یه کم صداشو بشنویم و دلش بخواد که شیر بخوره، اما من مثه یه مرد اصلا صدام در نیومد و شیر هم نخوردم تا درس عبرتی بشه براشون بازم 3/9/90 ، ساعت 30/17 به منو مامانم اجازه ترخیص دادن و ما به خونمون اومدیم بازم 3/9/90 ، بابام به خاطر ورود من قربونی کرده بود و مامان لادن و بابا و بابایی زحمت خورد کردنشو کشیدن ٦/٩/٩٠   منو مامان و مام...
13 آذر 1390

هفته ایی که گذشت

  سلام به همه دوست جونیا من خیلی خوشحالم که تو این دنیام ، اطرافیانم هم از بودن من خیلی خوشحالن مخصوصا مامان و بابام بابام خیلی از بودن من خوشحاله به خاطر من زودتر میاد خونه و در طول روز چندین بار با مامانم تماس میگیره و جویای حال من میشه، اما هنوز نمیتونه منو خیلی خوب بغل کنه ، فکر کنم یه خورده میترسه ، میترسه که منو زمین بندازه، اینم یه عکس با بابا جونم   این روزا خیلی خوبه آخه من هر کاری میکنم همه ذوق میکنن مخصوصا مامانم من بخندم بقیه ذوق میکنن ، گریه کنم ذوق میکنن ، حتی وقتی بوووووووووووق هم میکنم ذوق میکنن نمیدونم این روند تا کی ادامه داره اما خیلی خوبه منم فعلا دارم حال میکنم اما گاهی من یه ...
12 آذر 1390

11 آذر

آراد قشنگم سلام نمیدونی این چند روز چقدر ما رو با خودت مشغول کردی همه زندگیمون شدی عزیزم خواستم بدونی که 11 آذر هر سال برای من و احسان جونم یادآور خاطرات خوش گذشته است در چنین روزی من و احسان جونم با هم آشنا شدیم و این روز به یاد ماندنی شد برای ما 11 آذر 1382 کلاس ادبیات عشق من دیروز الینا جونم به دنیا اومد نمیدونی که خاله منا چقدر خوشحال بود و چقدر هیجان زده از دیدن دخمل گلش ایشالا همیشه سالم و تندرست نفسم عاشقانه دوستت داریم      
11 آذر 1390