آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

زیباترین روز زندگیمان

چهارشنبه صبح ساعت 6:30 با صدای زنگ ساعت بیدار شدم واقعا استرس داشتم اما اصلا به روی خودم نمی آوردم دوش گرفتم ، آرایش کردم و راهی بیمارستان شدم البته با احسان جونم و مامان لادن و بابایی و مامانی حدود ساعت 9 بیمارستان بودیم تا کارای پذیرش رو انجام دادیم ساعت حدود 9:30 بود که اسمم رو صدا زدن  و مامان لادن و مامانم منو تا درب زایشگاه  همراهی کردن احسان جونم هم ازم فیلم گرفت وارد زایشگاه که شدم اول ازم یه نمونه گرفتن و بعد سرم بهم وصل کردن و بعد با خانم دکتر زمانی تماس گرفتند و ایشون هم در حال معاینهبیماراشون بودن و قرار شد ساعت 11:30 اتاق عمل باشن واییییییییییییی اون یک ساعت به اندازه 1000000000 سال طول...
11 آذر 1390

تشکر از همه دوستان

سلام دوستای خوبم واقعا همه عزیزان منو شرمنده خودشون کردن این چند روز واقعا درگیر آراد جونم بودم و نتونستم حتی به وبلاگ خودم سر بزنم امشب یه کم وقت پیدا کردم (خودمم نمیدونم از کجا این وقت اومده اما به هر حال خدا رو شکر) و تا جایی که بتونم از اتفاقات این 10 روز مینویسم فقط خواستم از همه دوستای گلم تشکر کنم که همه جوره منو همراهی کردن یه دنیا ممنونم به زودی به وب همه دوستان سر میزنم ...
10 آذر 1390

معرفی نامه

سلام به همه دوست جونیا من آراد هستم محصول مشترک سحر و احسان مید  این  اصفهان من چهارشنبه 2/9/90  مطابق با 23 نوامبر 2011 و 26 ذی الحجه 1432 ساعت 20/13 قدم روی چشمهای مامان و بابام گذاشتم و شدم همه دنیاشون مکان : کلینیک خانواده (بیمارستان بهارستان) وزن: 3120 گرم قد : 50 سانتی متر دور سر : 36 سانتی متر دور سینه : 34 سانتی متر  نام پزشک مادر : دکتر سیمین زمانی نام پزشک نوزاد : دکتر رامین ایرانپور و دکتر سمیرا هرندی   مامانم گفته به زودی میاد و واستون از روز تولدم مینویسه اما الان من باهاش کار دارم پس تا بعد... راستی من از طرف مامانم به  همه دوست جونی...
5 آذر 1390

1

  اگه میدونستم عشق تو تو راهه از قدیما میزدم به امشب یه بیراهه سلام آرادم خوبی مامانی الهی فدات شم که دیگه چیزی نمونده قربونت برم لحظه دیدارمون نزدیکه و من بیتاب تر از همیشه عشق من  باورم نمیشه که تا چندین ساعت دیگه چشمام غریبه ترین آشنای وجودمو میبینه و باورم نمیشه که زیباترین هدیه خداوند رو میتونم لمس کنم و در آغوش بگیرم  پسرم متنظرتم با یه دنیا امید (کاش احسان جونم الان پیشم بود اما طبق معمول سر کار) راستی الان مامان لادن پیشمه و مامانی و بابایی هم تو راهن بوسسسسسسسسسسسس تا فردا که بهترین روز زندگی ما خواهد شد زندگیم به پایت ، نفسهایم برایت ،تا باشم هستم همراهت سلام دوستای خوب...
1 آذر 1390

1.2.3

سلام  آرادم سلام مامانی خوبی پسرم ؟؟؟؟ الهی فدات شم نمیدونی چقدر استرس دارم و چقدر خوشحالم فقط 3 روز دیگه مونده عزیزم اما مگه میگذره نفسم الان چند روزه که کارم شده چک کردن تقویم و ساعت و شمردن ساعت های باقیمونده اما نمیگذره ساعت هم لج کرده عزیزم الان با خاله فاطی حرف میزدم ماهک جون بدنیا اومده و نمیدونی خاله چقدر خوشحال بود و با چه ذوقی از دخملش تعریف میکرد نمیدونی چقدر دلم واست تنگ شد نمیدونی چقدر خواستم که الان پیشم باشی تا سفت تو بغلم بگیرمت اما باید صبر کنم خدا جون سلامتی پسرم مهمترین چیزیه که خواهانم میخوام سالم از وجودم بیرون بیایی و تو دستام جا بگیری خدایا ..... کمک کن این دو سه روز زودتر بگذره بیصب...
29 آبان 1390

بابای آشپز

سلام پسرم خوبی عزیزم دلم الهی مامان فدات شه میخوام در مورد بابای آشپزت واست بنویسم گلم تو مدت 9 ماه به بوی ماهی و میگو ویار داشتم و واقعا حالم رو بد میکرد واسه همین نمیتونستم بخورم جز یکی ، دو مورد . تا هفته گذشته که با احسان جون رفتیم خرید و یه مقدار ماهی و میگو خریدیم  روز عید قربان احسان جونم  ماهی درست کرد و خیلی خوشمزه بود جمعه دوباره هوس کردم  و به احسان گفتم که واسم درست کنه ، اما چون سر کار بود حدود ساعت 1 بهم زنگید و گفت سبزی قلیه ماهی  داریم منم گفتم نه گفت قلیه ماهی چیا میخواد منم که آشپززززززززززززززززززززززززز اونم از نوع قهار خلاصه بعد از مطالعه در کتاب اشپزی مواد لازم رو پیدا کردم ...
21 آبان 1390