چرا تغییر وبلاگ؟؟؟؟
سلام پسرم
خوبی مامان جان
الهی من به فدات ، اومدم تا بگم چرا آدرس وبلاگت تغییر کرد آخه چند تا از خاله ها و دوستام سوال کرده بودن
عزیز دلم از روزی که جنسیتت معلوم شد به طور جدی پیگیر اسم واسه شما عزیز دلم شدم و چند تا اسم هم انتخاب کردم و با بابایی در میون گذاشتم
احسان جونم هم منت بر من گذاشت و گفت 9 ماه داری همه سختی ها رو تحمل میکنی پس تصمیم با خودته
ولی بهتر با بابایی و مامانی هم مشورت کنی تا هرچی صلاح دونستن
به همین خاطر تصمیم نهایی رو گذاشتیم واسه لحظه ورودت
اما برای اینکه بتونم باهات صحبت کنم و صد البته چون اسم آراد به دلم نشست قرار شد به طور موقت صدات بزنیم آراد تا موقع ورودت که تصمیم نهایی رو بگیریم
باز هم باید بگم اما
اما توی مهر ماه یه اتفاقاتی افتاد که همه رو واست نوشتم تا وقتی بزرگ شدی خودت بخونیشون و اگه زنده بودم واست تعریف میکنم
به خاطر اون مسائل من و بابا تصمیم گرفتیم اسمت همون آقا آراد باشه
چون تو آراینده زندگی ما هستی و فرشته کوچولویی که مطمئنا دل مامانی رو خیلی شاد میکنی
واسه همین 9 مهر ماه من تمام مطالب وبلاگ قبلی رو به این وبلاگ که با اسم آراد جونه منتقل کردم امیدوارم از اسمت خوشت بیاد عزیزم
البته نظر خانواده بابا رو هم قبلا در مورد اسمت جویا شدم و تایید هم گرفتیم
پسرم میخوام بدونی که قبلا دلایلم واسه داشتن یه فرزند خیلی خیلی متفاوت بود با دلیلی که امروز دارم
اما امروز تنها دلیلم دل خودمه و واسه هزارمین بار میگم ، از اینکه خدا تو رو مهمون دلم کرد ممنونشم شاید اگه این روزا تو تو دل من نبودی خیلی بهم سخت تر میگذشت ولی خدا رو شکر که خوب و بد میگذره و فقط یه خاطره تلخ یا شیرین واسه آدم میمونه و آدم میتونه با وجود خاطراتش تصمیم بگیره که چه جوری تلافی کنه
ای کاش واسه من هم این روزا یه خاطره شیرین میشد اما ....
امروز فهمیدم که آدم باید فقط به خاطر خودش زندگی کنه (گرچه قبلا اینجوری فکر نمیکردم و معتقد بودم آدمیزاد زندگی میکنه و تو زندگی با خیلی ها در ارتباطه پس باید به خواسته های دیگران هم احترام بذاره و واسشون ارزش قائل باشه اما از این لحظه نه )
امیدوارم هیچ گاه تو به این نتیجه نرسی
امیدوارم خدا تو رو به من و احسانم و ما رو به تو ببخشه قسم میخورم اینجوری که دیگران به چشم من اشک دادن من به چشم تو اشک نمیدم
من یه عذر خواهی به احسانم بدهکارم به خاطر دلایلم
دلایلی که تا 1 ماه پیش داشتم اما الان نه و هیچ ارزشی هم واسم ندارن
از همین جا میگم عزیزم احسانم معذرت میخوام
همیشه و همه جا تو حامی من بودی بهترینم
عزیزم فکر کنم در آینده بگی چه مامان وراجی دارم
معذرت که سرت رو درد آوردم
نفسمونی عمرم
راستی یادم رفت بگم الان دایی علی(پسر عمه من، من خیلی دوسش دارم و امیدوارم جای خالی داییت رو واست پر کنه و همیشه سالم بمونه )اومده و داره وسایل اتاق منو با کمک مامانی و بابایی جابجا میکنه مرسی علی جونم راستی یه زندایی خوشگل هم داری