آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

آراد نهایت عشق ما

یه مامان خسته و یه پسمل وروجک خوردنی

سلام به شیطون بازیگوش خودم سلام به وروجک آتیشپاره مامان عشق من خیلی دلم میخواد زود بزود آپ کنم اما ماشالا انقدر شیطونیییییییییییییییی که حد نداره اصلا اجازه نمیدی یه لحظه بشینم صبحها بزور از خواب بیدار میشم اما قبل از من شما بیدار شدی ، شبها هم همه دنیا رو باید خواب کنی تا بخوابی واقعا نمیدونم این همه انرژی ماشالا از کجا ؟؟؟؟؟؟ ظهر ها که میام خونه پرستارت دیگه جون نداره و هر روز این جمله تکراری رو من میشنوم: ماشالا خیلی شیطونه(با ناله) اصلا هم چاق و تپل نمیشه ،همش داره میدوه ، الان هم دیگه میخوابه اما من هیچ وقت ندیدم که شما تا آخر شب بخوابی به جز امروز که خوابیدی و من وقت رو غنیمت شمردم فسقلی البته سرتو گذاشتی رو شو...
30 بهمن 1391

ما بازم اومدیم ...................

سلام دوست جونیاااااااااااااااااااااااا بالاخره مامان سحر همت کرد و اومد واسه آپدیت وبلاگ آراد جونش از همه دوستای گلم ممنون که به یادمون بودن مخصوصا از مامان افروز و دخمل گلش تیارا کوچولو که جا داره با تاخیر تولدش رو تبریک بگم ایشالا 120 ساله شی خاله ممنونم از منا جون و الینا گلینا و همچنین از دوست خوبم مینا جون و آقا کیان همبازی پسمل خودم ممنونم از همه دوستای گلم که با پیام هاتون منو تنها نذاشتین این 6 ماه رو به صورت تصویری در ادامه مطلب میذارم آراد کوشولوی من شب عید قربان چند قدم رو برداشت اما قبل از اون به کمک مبل و ... راه میرفت و از روز عاشورا به طور رسمی خودش از روی زمین بلند شد و شروع به را...
23 آذر 1391

ما اومدیم...

سلام به همه دوستای گلم که با کامنتاشون شرمندمون کردن سلام به گل پسرم که ثانیه ثانیه زندگیم از عطر وجودش لبریزه حدود 3 هفته میشه که نتونستم بیام نت آخه دسترسی نداشتم کلی هم اتفاق افتاده که مجبورم همشو تو این پست بنویسم 28 اردیبهشت من و گل پسرم اومدیم خونه مامانم البته با آقای شوشو اومدیم  هم به خاطر واکسن آراد و هم اینکه احسان جونم به خاطر کاراش مجبور بود بره خارج از اصفهان از 28 اردیبهشت تا الان که 18 خرداد ما خونه مامانم کنگر خوردیم و لنگر انداختیم و این قضیه تا حدود 28 خرداد ادامه داره و اگه خدا بخواد ، گوش شیطون کررررررررررررررررررررررررر بالاخره بعد از 30 روز میریم خونه خودمون ، اما هنوز که فعلا اینجاییم کل اتفاقا به هم...
19 خرداد 1391

عکس و خبر

سلام عشقم دیروز رفتیم پیش دکی جونت و دستور غذایی شما رو گرفتیم و چکاپ هم شدی اما مامان خیلی ناراحت شد چون شما فقط 190 گرم اضافه کرده بودی  باورت میشه به هرحال وزن گل پسرم: 8490 گرم قد رعنات:70 سانتی متر دور سر خوشگلت : 5/44 سانتی متر نازنینم دستور غذایی شما رو گرفتم و شروع غذات با فرنی آرد برنج بود اما من با لعاب برنج شروع کردم انشالا از 2 روز دیگه فرنی شروع میکنیم اما خیلی بد غذا میخوری قیافت در هم میشه گلم دیشب هم بابات ازت عکس گرفت از اولین نشستنت به سلامتی عاشقتیم فسقلی   عزیز مامان اولین باری که تو خواب  غلت زدی نزدیک بود از تختت بیافتی بیرون  اینم یه غلت دیگه اینم عکس گل پسرم ...
27 ارديبهشت 1391

نفس من

نفس من ، هر دم خدا را به خاطر وجود زیبایت شاکریم عاشقانه دوستت داریمممممممممم  با موبایل عکس گرفتم واسه همین کیفیتش پایینه ...
17 ارديبهشت 1391

5 ماهه شدی عشقم....

عزیزم نفسم 5 ماهگیت مبارکککککککککککک جیگرممممممممممممممم گل پسر واسه خودت مردی شدیا 150 روز از با هم بودنمون میگذره(150 روز تو دوره ما یعنی یه عمرررر حالا نمیدونم تو دوره شما چجوری باشه ) ولی مثل یه چشم بر هم زدن گذشته آراد عمرم بهترین روزای عمرمون رو داریم سپری میکنیم تو نور چشم مایییییییییی ماشالا عزیزم   ب. ن :گل پسرم رو 4/2/91 واسه چکاپ بردم  وزن شازده پسر : 8300گرم قد قند عسل : 69 سانتی متر دور سر جیگررر مامان : 44 سانتی متر هزار ماشالا پسرم همیشه سلامتی تو ببینم خدایا هزار بار شکرت... ماشالا گل پسررررررررررررررررررررررررررررر عزیزم ببین با مماغت چکار کردی نفس مامان  ا...
2 ارديبهشت 1391

از سر عاشقی....

عشق من عشق میکنم با خنده هات ، عشق میکنم وقتی سرتو رو شونم میذاری و میخوابی ، عشق میکنم وقتی محکم به بغلم میچسبی ،عشق میکنم وقتی بهم زل میزنی و میخندی ، عشق میکنم وقتی خوابت میاد و به عکس بابات نگاه میکنی و لبخند میزنی و به زور چیشمای خوشگلتو باز نگه میداری ، عشق میکنم وقتی صدای باباتو میشنوی و میخوای پرواز کنی ، عشق میکنم با قهقهه هات واسه بابات ، عشق میکنم با بودنت ، با نفس کشیدنت .... دنیامون شدی و زندگیمون رو قشنگتر کردی ،ممنونم فرشته کوچولوی من به خاطر حضورت خدایا ممنونم از این همه لطف و کرمت ، ممنونم به خاطر ارزنده ترین هدیه ات، ممنونم که ما رو لایق دونستی خدایا ممنونم که مارو عاشقتر کردی ، ممنونم که این همه چیزای خوب...
30 فروردين 1391

اندر احوالات آراد

سلام عشقم سلام عزیز دلم نازنینم الان خوابیدی فرصت رو غنیمت دونستم واسه نوشتن جیگر مامان دیگه آروم و قرار نداری یه ریز تکون میخوری مثل وروجک شدی حالا دیگه وقتی بغلت میکنم با دو تا دستات مامان رو میگری گاهی هم موهای منو میگیری که خیلی دردناکه موقع شیر خوردن خدا نکنه یه صدایی از یه جایی بیاد اون موقع است که جنابعالی میخوای بفهمی صدا از کجا بوده از کی بوده آیا تکرار میشه یا نه گاهی که من و بابات باهم حرف میزنیم با دقت به حرفامون گوش میدی و وقتی خیالت راحت شد که دیگه حرف نمیزنیم شروع میکنی به خوردن خدا نکنه تی وی روشن بشه که دیگه ول کن نیستی مگه اینکه از برنامه خوشت نیاد وقتی توی بغلم داری شیر میخوری با پاهات به پاهای من فشار م...
19 فروردين 1391

سه ماهگیت مبارک

سلام پسر گلم عزیز دلم این روزا حسابی مشغولم دیگه واسم وقت نمیذاری عسلم امشب بعد از سه بار خواب کردن جنابعالی در عرض 1 ساعت تونستم بیام یه مطلب بنویسم الان هم دارم تند تند مینویسم و خدا خدا میکنم که فعلا بیدار نشی گلم عزیزم سه ماهگیت مبارک البته با تاخیر ... قربون اون شکل ماهت بشم اصلا وقت نکردم که به موقع بیام و بهت تبریک بگم آراد پسرم باور کن این سه ماه از بهترین روز های زندگی من بوده با تمام سختی هاش و نگرانی هاش و مخصوصا واسه منه خوابالو بی خوابی هاش خیلی شیرین بوده نمیدونی چه لذتی داره مادر شدن همیشه فقط شنیده بودم که مادر شدن خوبه اما الان اعتراف میکنم بهترین حس دنیاست متاسفم که نمیتونی حسش کنی آراذ عزیزم ...
5 اسفند 1390